مجلس اول
قرآن یک کتاب علمی است که باید حقایق آن به عین کشیده شود (وای چه جملهی قلمبه سلمبهای! بیخیال این متن، برویم یک چیز دیگر بخوانیم!) صبر کن! بگذار برایت توضیح بدهم: یعنی باید یک نفر وجود داشته باشد که حقایق و مطالبی را که در قرآن بیان شده، در زندگی خود به تمام و کمال و بدون کم و کاست اجرا کند تا ما بتوانیم با الگو قراردادن او، در صراط مستقیم حرکت کنیم. (مگر در هر نماز چندین بار نمیگویی "اهدنا الصراط المستقیم"؟) به همین دلیل است که پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) در حدیث ثقلین، دو چیز را برای امتشان به یادگار گذاشتند، یکی قرآن و دیگری اهل بیت(علیهمالسلام)، تا ما قرآن را بخوانیم و یاد بگیریم و بعد آن را با زندگی امامان خود تطبیق دهیم تا بفهمیم که در هر قسمت از زندگی چه طور باید عمل کنیم که مورد رضایت خداوند باشد.
حالا که معنای علمی و عینی را فهمیدی اگر بگویم "کربلا تجلی عینی و کامل تمامی حقایق قرآن است" متوجه منظورم میشوی، یعنی انسان با دقت در عمق واقعه عاشورا میتواند بینش خود را قرآنی و توحیدی سازد. (ای بابا، باز هم که سخت شد!) بینش یعنی طرز نگرش انسان به عالم و هستی. یک مثال برایت میزنم. یک آدم خیلی خیلی گرسنه را در نظر بگیر، اگر یک ظرف نجاست را در مقابل چنین کسی بگذاری، حتی اگر از گرسنگی بمیرد، حاضر نیست لب به این ظرف بزند. میدانی چرا؟ چون زشتی و کثیفی این ظرف را با عمق وجودش میفهمد و حتی اگر نیم نگاهی هم به آن بیندازد، حالش به هم میخورد یعنی این عمل و نزدیک نشدن به این ظرف نتیجه بینش اوست. حالا اگر به همان آدم غذا بدهیم و برش گردانیم به زندگی عادی (بیچاره شده موش آزمایشگاهی!) میبینیم که به راحتی مرتکب گناه میشود و خیلی هم احساس ناراحتی نمیکند در حالیکه زشتی و آلودگی گناه خیلی بیشتر از کثیفی آن ظرف است. علت رفتار دوگانه این آدم چیست؟
ببین، اگر کمی به خود و اطرافیانت نگاه کنی، به آنهایی که اهل دین و دینداری هستند (فعلاً کاری با بقیه نداریم)، میبینی که ما از نظر عبادات چیزی کم نداریم. نمازهایمان که سرجایش است، ماه مبارک را هم که روزه میگیریم، در محرم و صفرهایمان هم که یک سره در مجالس عزاداری هستیم، شبهای قدر هم که تا خود صبح غوغاست، مکه و کربلا و سوریه و مشهد هم که جای خودش را دارد، پس چرا هنوز گناه میکنیم، پس چرا هنوز وقتی شرح حال امثال آیتالله قاضی و آیتالله بهجت را میشنویم، از ته دل یک آه جانسوز میکشیم که خوش به حالشان، پس چرا هر چه راه میرویم انگار از جایمان جُم نخوردهایم و هنوز همان هستیم که بودیم؟
مشکل امروز ما به عنوان یک مسلمان از جهت کمبود عبادات و اعمال نیست. گناهانی که ما مرتکب میشویم به دلیل کم اطلاعی و نشناختن گناه و ثواب نیست، بلکه مشکل ما از جهت ضعف بینش است. اشکال کار در این است که ما هنوز نتوانستهایم بینش و نگاه خود را به اصول دین اصلاح کنیم. همان آدم مثال قبلی را در نظر بگیر، اگر بیاییم و او را کور کنیم و گرسنگی بدهیم و بعد ظرف نجاست را در مقابلش بگذاریم (چنین جنایتی را با موش آزمایشگاهی هم نمیکنند!)، به راحتی از این ظرف میخورد! (اَه! حالم به هم خورد. یعنی متوجه بویش نمیشود!)
ما در اصول دین حق تقلید نداریم. عبادات مربوط به فروع دین هستند. در اصول باید با بینش صحیح حرکت کرد.
عشق عرفانی، انسان عابد نمازخوان و روزهگیر ولی بیمعرفت را تبدیل به یک عبد عارف میکند و این اصلی است که در صحنه عاشورا به زیبایی نشان داده شده است.
فعلاً جمله بالا طلبت بعداً بیشتر دربارهاش صحبت میکنیم.