سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تقریرات درسی من

مجلس چهارم

گفتیم که بعد از مرگ معاویه، مردم کوفه جوگیر شدند و همین­طور پشت سر هم برای امام حسین(علیه­السلام) نامه نوشتند و وعده کمک و یاری ایشان را در راه قیام علیه حکومت بنی­امیه دادند. وقتی تعداد نامه­ها به 12 هزار تا رسید، امام(علیه­السلام) با این­که از جهل مردم کوفه آگاهی داشتند و می­دانستند که در این راه شهید می­شوند، تصمیم گرفتند که به نامه­های آنها پاسخ دهند. می­دانی اگر آن روز امام به نامه­ها جواب نمی­دادند، چه می­­شد؟ دیگر معلوم نبود امروز چیزی از اسلام باقی بماند. چون این نامه­ها در طول تاریخ ثبت می­شد و نسل­های بعد به امام اعتراض می­کردند که چرا با وجود این همه نامه، باز همه دست روی دست گذاشتند و پاسخی ندادند. اگر می­گفتی که خب مردم کوفه آدم­های جاهلی بودند، با امیرالمؤمنین(علیه­السلام) و امام حسن(علیه­السلام) چنین و چنان کردند، پاسخ می­دادند که از کجا معلوم، شاید مردم کوفه در این مدت متنبه شده بودند و می­خواستند گذشته را جبران کنند، بالاخره نمی­شد به این راحتی­ها کار امام(علیه­السلام) را توجیه عقلانی کرد و می­دانی وقتی اعتقاد مردم نسبت به امامت سست شود، کم کم این سست شدن اعتقاد به شک در نبوت و بعد هم توحید می­رسد و در نهایت بعد از 1400 سال دیگر چیزی از اسلام باقی نمی­ماند که به من و تو برسد. امام(علیه­السلام) که افق دیدشان بسیار بالاتر و فراتر از امروز و فردا بود و پس فرداها را هم می­دیدند، وقتی به این مسائل فکر می­کردند، می­دیدند که وظیفه­شان این است که در این راه قدم بگذارند حتی اگر از نظر شخصی دچار مشکلات و سختی­های زیادی شوند.

آن وقت من یک گناهی مرتکب می­شوم یا در یک جا برای راحتی و آسایش خودم یک وظیفه شرعی را انجام نمی­دهم، مثلاً صبح زود زورم می­آید بلند شوم و نماز صبح بخوانم، و خیال می­کنم که یک کاری کرده­ام دیگر، فوقش از بهشت دور شده­ام، بعداً توبه می­کنم یا قضایش را به جا می­آورم و نمی­فهمم که این گناه پایه­ای می­شود برای سست شدن اعتقاد من نسبت به ولایت و نبوت و در نهایت توحید.

می­دانی زیباترین چیزی که امام(علیه­السلام) به یارانشان آموختند چه بود؟ به آنها یاد دادند که بین زنده بودن و زندگی کردن خیلی فرق است. آدم می­تواند چند صباحی مثلاً 70-80 سال در این دنیا زنده باشد و راه برود و بخورد و درس بخواند و ازدواج کند و بچه دار شود و در نهایت بمیرد و برود و در تمام این مدت هم کاری به کار خدا و پیغمبر و وظیفه و تکلیف نداشته باشد یا این­که در همه لحظات عمر مراقب باشد که به وظایفی که خدا در زندگی برایش تعیین کرده، عمل کند و در هر میدانی از امتحان که باز می­شود با توجه به قرآن و سیره اهل بیت(علیهم­السلام) عمل کند، حتی اگر در ظاهر دچار سختی شود و عمر کوتاه­تری هم نسبت به نفر اول داشته باشد. در هر حال هر دوی این آدم­ها می­میرند، به قول معروف دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد ولی یکی در یک مدت محدود خوش بوده و بعد مرده و رفته به جایی که فقط خدا می­داند کجاست و دیگری این زندگی محدود دنیا را به یک ابدیت زیبا و قشنگ پیوند زده است. حالا کدام سود بیشتری کرده است؟ امام حسین(علیه­السلام) و یارانشان که به شهادت رسیدند یا مردم کوفه که به دنبال امام نرفتند و فوقش چند سال بیشتر در این دنیا زندگی کردند؟

وقتی انسان در یک میدان امتحان قرار می­گیرد که روح و جسم در مقابل یکدیگر لشکرکشی و صف­آرایی می­کنند، یعنی روحش، ابدیتش، خدایش یک دستور به او می­دهد و بدنش و خوشی­های زندگی دنیایی چیز دیگری می­خواهد، اگر آدم عاقل و باهوشی باشد، خواسته روح را به خواسته جسم ترجیح می­دهد چون بدن فوقش چندین سال در این دنیا زندگی می­کند و سخت و آسانش را به هر نحو که شده، می­گذراند و می­رود ولی روح یک حیات ابدی دارد که هم سختی­اش و هم خوشی­اش، هر دو پایدار و ثابت­اند و تمام شدنی نیستند.


+ نوشته شده در  یکشنبه 88/10/13ساعت  8:41 صبح  توسط انار.پ  |  نظر