مجلس دوم
گفتیم که مشکل امروز ما در کمبود عبادات نیست بلکه مشکل در ضعف بینش است و این ضعف بینش باعث میشود که انسان، عبد نباشد یعنی دستورات خدا را یک خط در میان اجرا کند و هر جا که سخت بود، بیخیال شود. گفتیم که عشق عرفانی، انسان را عبد میکند. این جمله طلب این دفعهات بود ولی فعلاً باید صبر داشته باشی تا معنی آن را دقیقاً توضیح دهم. (حالا انگار خودم فهمیدهام یعنی چه! ما کجا و عشق عرفانی کجا؟!) عبودیت یعنی عبد بودن را به طور کامل در صحنه عاشورا میتوانی ببینی و در درجه اول این خود امام حسین(علیهالسلام) هستند که این عبودیت را نشان میدهند. میدانی چرا این حرف را میزنم، چون امام(علیهالسلام) با اینکه میدانستند به شهادت میرسند، قدم در این راه گذاشتند. یعنی با این که میدانستند این راه بسیار پر خطر است و حتی به قیمت جان خودشان و بهترین یاران و فرزندانشان و اسارت خانوادهشان تمام میشود، چون وظیفه خود را در حرکت به سوی مردم کوفه و در نهایت شهادت در کربلا میدانستند، جان خودشان را فدای وظیفه و تکلیف الهی کردند. آیا من و تو حاضریم برای گذشتن از یک گناه، کوچکترین سختی را به خودمان بدهیم؟ (میبینی چقدر با این جملههایم حال خودم و تو را میگیرم! از این حالگیریها زیاد داریم.)
اگر به روایات و احادیث مراجعه کنی، میبینی که امام حسین(علیهالسلام) میدانستند که شهید میشوند. اینجا جایش نیست که این روایات را برایت بیاورم ولی میتوانی آنها را در کتابهای مختلف مطالعه کنی. از جمله این روایات میتوان به خبر دادن پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله)، کلام امیرالمؤمنین(علیهالسلام) هنگام عبور از سرزمین کربلا در جریان جنگ صفین، سخن امام حسن(علیهالسلام) در هنگام شهادت به امام حسین(علیهالسلام) و در نهایت خوابی که خود امام دیدند و خبر شهادت خودشان و اسارت خانوادهشان را شنیدند، اشاره کرد. پس چگونه است که با وجود این آگاهی به کشته شدن، حاضر میشوند قدم در این مسیر بگذارند؟ (تقلب میکنی و جوابش را از جملههای اول خودم میدهی؟ صبر کن، حالا تا به آنجا برسیم کلی باهات کار دارم و میخواهم یک عالمه حرف بزنم.)