تصميم
انسانهاست که تاريخ را رقم ميزند، اما تاريخ همواره بر يک مدار
نميچرخد. برهههايي از تاريخ برجسته ميشوند تا آبستن حوادث بزرگ باشند.
برهههايي از تاريخ برجسته ميشوند تا انسانهايي بزرگ را به رخ عالميان
بکشند.
و تو بنگر که در کجاي تاريخ قدم نهادهاي؟
بارها
شنيدهايم «کل يوم عاشورا و کل ارض کربلا»، آري! كربلا از زمان و مكان
بيرون است و از عاشوراي سال 61 هجري قمري، ديگر زمان از عاشورا نگذشته است
و همة روزها عاشوراست. زمان، بر امتحان من و تو ميگردد تا ببيند كه چون
صداي هل من ناصرِ امام عشق برخيزد، چه ميكنيم؟
آري!
ما فرزندان قرن پانزدهم هجري قمري هستيم. هم آنان كه كره زمين قرنهاست
انتظار آنان را ميكشد تا بر خاك مبتلاي اين سياره قدم گذارند و عصر ظلمت
و بيخبري جاهليت ثاني را به پايان برسانند.
صحراي
كربلا به وسعت تاريخ است و كار به يك «ياليتني كنت معكم» ختم نميشود. اگر
مرد ميدان صداقتي، نيك در خويش بنگر كه تو را نيز با مرگ انسي اينگونه
است يا خير!
آنان
را كه از مرگ ميترسند از كربلا ميرانند و مگر نه آنكه گردنها را باريك
آفريدهاند تا در مقتل كربلاي عشق آسانتر بريده شوند؟ و مگر نه آنكه از
پسر آدم عهدي ازلي ستاندهاند كه حسين را از سر خويش بيشتر دوست داشته
باشند؟
هر
كس ميخواهد ما را بشناسد داستان كربلا را بخواند. اگر چه خواندن داستان
را سودي نيست، اگر دل كربلايي نباشد. از باب استعاره نيست اگر عاشورا را
قلب تاريخ گفتهاند. زمان هر سال در محرم تجديد ميشود و حيات انسان هر
بار در سيدالشهدا(ع). حب حسين(ع) سرّالاسرار شهداست.
شريان
قيام ما نيز به قلب عاشورا ميرسد و اين چنين ما هرگز از مبارزه خسته
نخواهيم شد... آماده باشيد كه وقت رفتن است! هر شهيد كربلايي دارد... و
كربلا را تو مپندار كه شهري است ميان شهرها و نامي است در ميان نامها،
نه! كربلا حرم حق است و هيچ كس را جز ياران امام حسين(ع) راهي به سوي
حقيقت نيست... هر شهيد كربلايي دارد، اگر تو نيز ميخواهي كه به كربلا
برسي، بايد از خود و بستگيهايت از سنگينيها و ماندنها گذر كني...